++دل شکسته++

نامـ ـَـرد ...! 
بـَعد از رَفـتــنـَت ... 
زندگیـَم خلاصـ ـه شد در دو اتفـ ـاق 
سیــگار قـَبـل از چــ ـای
سیگار بعد از چای
نوشته شده در دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:26 توسط باربی جووون| |

בلـــَم گرفتــ...

از همــ ی بــی تفآوتــی هآ...

از همــ فــَرآموشی هآ... 

از هَم بــی اعتمــآدی هآ...

کــآش معلــمی بود و انشـ ـ ـــآیی مــی خوآســت...

 "روزگــآر خوב رآ چگونــه مــی گــُذرآنید؟؟؟"

تــآ چَنــב خَطــی برآیــش בرב و בل کنـــَم...

 


نوشته شده در دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:25 توسط باربی جووون| |

زندگی هیچوقت اندازه تنم نشد ...

حتی وقتی ک خودم 
برای خودم

 

بریدم و دوختم ...!!!


نوشته شده در دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:25 توسط باربی جووون| |

 

هنوز هم نمیدانم اینجا چه فصلیست،

 که من کال ماندم و به تو

نمی رسم!

نوشته شده در دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 9:48 توسط باربی جووون| |

مدام گفتی خیالت تخت من وفادارم؛

 و من چه ساده لوحانه خیالم را تختی کردم

برای عشق


بازی تو با دیگری .

نوشته شده در دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 9:46 توسط باربی جووون| |

 

پـر از بغضـم ...
 
          " شـانــه ات "
سـاعتی چنــــد رفیــــق؟؟
نوشته شده در دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 9:36 توسط باربی جووون| |

خدايا ميبيني؟؟؟

هق هق گريه هايم از همان گلويي مي ايد

كه از رگش به من نزديك تري....

نوشته شده در دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 9:21 توسط باربی جووون| |

 

مترسک دست هایت را پایین بیار

اینجا همه نامردند تو را

در اغوش نمیگیرند

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 22:9 توسط باربی جووون| |

 

بچه ها بیاین میخوام قصه بگم

یکی بود، یکی نبود ...

 وقتی فهمید دوستش داره،

اونیم که بود دیگه نبود ...

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 22:7 توسط باربی جووون| |

 

درد من تنهایی نیست ! درد من این است که ...

هر روز از خودم میپرسم : مگر خودش مرا
انتخاب نکرد ...!
نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 22:3 توسط باربی جووون| |

از عـــجایـــــب عــــــــشــــــــق است

تنـــــــــــــــــها

آغــــــــــــــــوشی آرامـــــــــــــــــت می کند

که دلـــــــــــــــــــــــت را بـــــــــــــــــــــه درد آورده...

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:59 توسط باربی جووون| |

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:58 توسط باربی جووون| |

لطفـــــاً

مزاحــم کســـي کــه در حــال فرامــوش کــردن شمـــاست نشــويــد !

خـــــودش به حــد كــافــي درد ميكشــــد

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:55 توسط باربی جووون| |

هی لعنتی ...


اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ..

شاید عاشقت بودم،روزی .....!

ولی ببین بی تو هم زنده ام،هم زندگی میکنم ...

فقط گاهی در این میان،

یادت ...

زهر میکند به کامم زندگی را ...همیــــــــن
 
 
نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:50 توسط باربی جووون| |

 

هرگز اجازه نده کسی که وقتی بهش نیاز داشتی،

 

از پیشت رفت،

به زندگیت برگرده.

اگه نمیتونه برای پاک کردن اشک هات کنار تو باشه ،

پس لیاقت دیدن لبخند تو رو نداره...

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:49 توسط باربی جووون| |

 

چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر می کنی..

بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم نمی خوامت

این جمله رو بشنوی :

.

.

.

غلط کردی
چه بخوای چه نخوای مال منی !!

 

 

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:58 توسط باربی جووون| |

 

בلـتـنـگــَم نـَـﮧ بــراـے تــو . . .

بــراـے اوלּ روز هــایـے کـﮧ فــِـک مـے کـرבم :

בوســتــَمבارـے!!!

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:56 توسط باربی جووون| |

"دل بــــه دل" راه دارد ...!

پــــس چــــرا وقتــــی ;


"دلــــم"  شکستــــ ,


"دلــــت" نشکســــت ؟!!!

 

انجمن عاشقانه ی کلبه ی عشق
نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:11 توسط باربی جووون| |

 

حس اون سیگار رو دارم،

که همه جا حرف از ترک کردنشه…

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:10 توسط باربی جووون| |

 

غمگینم ....

همانند دلقکی که روی صحنه

چشمش به عشقش افتاد ...

که با معشوقش به او میخندیدند....

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:4 توسط باربی جووون| |

 

**دلتنگی**   janfaza88.blogfa.com

 

 

 

دلـــــــــم میگـــــــــیرد

وقـــــــــــتـ ی مــــــــــــــــیدآنم

در دنـــــــــــــیآیِ بــــــــــ ه این بــــــــزرگی

هیچ دلـــــ ی نیســ ت

کــ ه بـــرآیِ مـ ن تنـــگ شـــود...

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:0 توسط باربی جووون| |


 

 

 

وقتــے یکــے میگـﮧ نمیـפֿوام کســے از בوستیمون باפֿبر بشـﮧ...


وقتــے نمیـפֿواב تو را بـﮧ בوستاش نشوטּ بـבه....


یعنــے اینکـﮧ تو آنقـבر واسمَ بــے ارزش و کوچیکــے


کـﮧ בوست ندارم موقعیت هآے بزرگترمَ رو از בست بـבم...!!!


اینو بفهمیــטּ

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 18:51 توسط باربی جووون| |

 

مَــتــرسَـــک ،

 حــرف ِ دلــت را خــوب میــدانَــم،

 میــدانَــم دَرد دارد !

 باشــــی ُ

 وجـودت را هیـچ بدانـَنـد ..

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 18:50 توسط باربی جووون| |

هی روزگار !

من به درک !

خودت خسته نشدی از دیدن تصویرِ

تکراریه درد کشیدن من ؟!
نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 15:5 توسط باربی جووون| |

دوست داشتن یعنی:

اونی که اگه صد دفعه هم ناراحتش کنی

هر بار میگه این دفعه اخریه که میبخشمت

 و بازم با اخم میاد بغلت...

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 15:3 توسط باربی جووون| |

 

دِلـتـَنـگــے

هَـمــوטּ مـَڪثـیـہ ڪـہ روے اِسـمـِش میڪنــے . . .

وَقتــے شمــاره هــاے گــوشـیـت رو

                                               میـاے پـاییــטּ . .

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 15:2 توسط باربی جووون| |

کــآش فقـــط بودي ...

وقتی بغـــض ميکردم ...

بغلــــم ميکردي و ميگفتی ...

ببينــــم چِشــآتو ...

منـــو نيگــــآ کُن ...

اگه گريــــه کنی قهر ميکنــــم ميرمــــآ...

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 15:0 توسط باربی جووون| |

 

نه نرو ، صبر کن ، قرارمان این نبود ،

 باید سکه بیاندازیم

اگر شیر آمد تردید نکن

که دوستت دارم

اگر خط آمد مطمئن باش

که دوستت دارم

صبر کن سکه بیاندازیم ،

اگر دوستت نداشتم آن وقت برو

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:30 توسط باربی جووون| |

 

وقتی داشت میرفت بهش گفتم: نرو...نمیتونی فراموشم کنی!!

برگشت بهم نگاه کرد...

لبخند زدم و گفتم: دیدی گفتم نمیتونی!

گفت: ببخشید شما؟

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:28 توسط باربی جووون| |

 

عشقت باید تو بغلت باشه

محکم تو سینه خودت فشارش بدی

تا نفسش بند بیاد

 

 

جیغ بکشه

دور خودت بچرخی و بچرخونیش

این قدر بچرخی ... این قدر بچرخونی ، بچرخونی ، بچرخونی ، بچرخونی ، بچرخونی ...

تا سر هر دوتانو گیج بره پهن شید رو زمین

بعد چشماتونو ببندید

دنیا دور سرتون بچرخه ، بچرخه، بچرخه ...

بعد خوشحال باشی که چقدر زورت زیاده که تونستی دنیا به این بزرگی رو

 

 بچرخونین دو نفری..

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:27 توسط باربی جووون| |


Power By: LoxBlog.Com

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد